بدون شک ما در تولدي ديگر، با تولد سر و کار داريم. اما تولد چيست؟ آيا تولد چارچوب است، وهم است، اميد است و يا تولد نظم و يک پرانتز در بي نظمي است. چشم ما جهان است و جهان وهمي است که اسارت چشم ما آن را به عنوان يک جهان غير قابل ترديد و ملموس به ما تحميل مي کند. شايد جهان وهمي است که تنها در اسارت چشم ما مي تواند پائيز باشد يا بهار، استکان چاي روي ميز باشد با گربه اي که در کنار گرماي شوفاژ پناه گرفته است. بدون در نظر گرفتن تعريف ما از تولد و بدون در نظر گرفتن چارچوب شايد بتوان ادعا کرد که ت .